ذهن را باید شست"
تا نداند که کبوتر زیباست"
و زمستان سرد است"
ذهن را باید شست"
تا نگوید که کلاغان زشتند"
وشگفتی دور است"
پس به هنگام غم و شادی
خویش. ذهن را خالی کن"
تا خدا وارد این کعبه شود"
صحنه ها را بپذیرد"
در بلندای عواطف به تماشا
بنشین روح در حسرت هر
ثانیه است......"
آه بگذار که آگه شوی و بدانی که در این قالب
محدود تو نامحدودی"
آمدی خنده کنی گاه هم گریه کنی بدانی
از خود کودک و ضعف و توانایی"
آمدی شکل بگیرد در تو معنویت و به آغوش
بکشی "کودک درون" و سرافراز کنی مرد
اهورایی را......
خودم رو.....
گاهی دلم میخواد خودم رو بغل بگیرم
و ببرم بخوابونمش"
لحاف رو بکشم رو ش و دس ببرم
موهاشو نوازشش "
کنم حتی براش لالایی بخونم
وسط گریه هاش بگم غصه"
نخور خودم جان"درست میشه
درست میشه اگر هم نشد به
جهنم" تمام میشه بلاخره تمام میشه......
زن بودن کار مشکلی است مجبوری :
مانند یک بانو رفتار کنی, همانند یک مرد کار کنی, شبیه یه دختر جوان به نظر
برسی, و مثل یه خانم مسن فک کنی.....